گل دخترم ارديبهشت، ماه خوبي بوده يه تغييراتي رخ داده مثلاً دايي رضا ماشينش (پرايد) را به عمو بهنام و خاله جون فروخت و خودش ماشين پسر عمه حميد (پژو)را خريد . و هر بار يكيشون ما را به صرف بستني بيرون دعوت كرد.دايي جون داره يه آپارتمان مي خرد.اميدوارم كلا مباركش باشه. ديروز براي اولين بار شما بعد از ظهر ساعت 15:15با آنيسا به مهد كودك رفتي.مامان و باباي آنيسا زحمت مي كشند رفتني تو را هم با آنيسا مي برند. و من و بابايي عصر ساعت 18:30 اومديم دنبالت. آنيسا كه ديد تو مي خواي بري گريه كرد و ما هر دو تون را تحويل گرفتيم آنيسا را برديم تحويل بابايي اش داديم و موقع برگشتن تو ...